اگر بخوای مثل گذشته فکر کنی همون چیزی رو بدست میاری که قبلا به دست آوردی.. یادت نره اینو
- ۰ نظر
- ۲۴ آذر ۰۲ ، ۱۵:۲۹
اگر بخوای مثل گذشته فکر کنی همون چیزی رو بدست میاری که قبلا به دست آوردی.. یادت نره اینو
خسته ام از دیروز... از امروز.. و حتی از فردا... دیروز و امروز را به بطالت گذراندم.. آنقدر حصله ی درس را نداشتم سر ساعت نه بزور خودم را به رخت خواب بردم تا مثلا بخوابم فردا صبح زود بیدار شوم و جبران کنم.. ولی هیچ... فقط اعصابم خورد است.. شاید بیشتر از یک فقط، اعصابم خورد است.. از دست خودم عصبانی ام.. انگار هیچوقت قرار نیست چیزها آنطور که فکر میکنم پیش بروند.بخاطر همین است ازفکر کردن متنفرم.حالم را بهم میزند. فکر کردن به دیروز یا حتی فردا مزخرف است. مزخرف محض است.. میخواهد چه بشود؟ هان؟ میخواهد چه بشود؟ به من بگو میخواهد چه بشود مگر؟ مثلا میخواهی به کجا برسی؟ میخواهی به چه نقطه ایی برسی؟ گیرم هم به آنجا که خواستی رسیدی باز یک چیز دیگر میخواهی.. باز میخواهی اعصاب خودت را خورد کنی. تا کی قرار است این سلسله ادامه پیدا کند؟.. تا ابد؟... ولش کن.. ول کن این فکر هارا... دوروز درس نخواندی که نخواندی.. به درک.. فردا بخوان.. نگران فردایی که نکند مثل امروز شود؟!... دست بردار از این همه فکر و خیال باطل.. فردا کجاست؟ فردا کیلویی چند است؟ فردا اصلا وجودندارد.. همهاش امروز است... فردا هیچوقت نمی آید.. فردا یک سراب است.همین حالا که داری این نوشته را تایپ میکنی.. فردای دیروز است..میبینی؟..همه اش از بیخ و بن یک مشت بازی با کلمات است...
اگه دیدین داره دیرتون میشه.
کفش و گیوه هاتونو فراموش کنید...
پا برهنه بدویید.. بهش میرسید..
حسین پناهی «داستان هاجر»
دوباره خیالاتم عود کرده است. ایکاش میتوانستم ان قسمت از مغزم را که به خیال میگذرد را در بیاورم و بندازمش دور ..مدتی بود خوب آنها را نادیده میگرفتم ولی دوباره برگشتند.اصلا از آنها خوشم نمی آید . بیشترین دلیلی که از آنها خوشم نمی آید این است که وقتم را میگیرند .ولی چه میشود کرد انسان ذاتا خیال پرداز و قصه گو است .یاد کتاب «انسان خردمند » از هراری می افتم که میگفت این قوه خیال است که موجب برتری گونه ی انسان خردمند نسبت به سایر گونه های انسانی شده است . با اینکه از بیشتر جاهای کتابش خوشم نمی اید ولی بعضی جاها را بیراه نمیگوید....همین قدرت خیال پردازی و داستانگویی انسانها باعث شده که بتوانند در گروه های بزرگ برای یک هدف باهم همکاری کنند ولی حقیقتا سخت است انسان امروزی بتواند خودش را با شرایط دنیای مدرن وقف دهد . ساعت ها یکجا نشستن ... ساعات طولانی یکجا نشستن ..سخت است حقیقتا سخت است .. من آدمی ام که از تنهایی لذت میبرم ولی گاهی از این تنهایی خسته میشوم میروم در خیالات ...وقتی یک رشته خیال اغاز میشود تمام شدنش سخت است حتی گاهی تمام نمیشود مثلا الان ذهنم درگیر یک رشته خیال مزخرف است خیلی وقت است درگیرش است ..یکماه شاید ...سعی میکنم با آوردن دلیل منطق خودم را قانع کنم چنین خیالی نه تنها کذب است بلکه مضحک است خیلی هم مضحک است .. اصلا این آن چیزی نیست که من میخواهم ..
قسمتهایی از مقاله ایی از لزلی جمیسون که چند وقت پیش خوانده بودم را اینجا مینویسم . تا یکسری چیزها فراموشم نشوند
بقیه اش را بعدا مینویسم
چند روزی است روی یک شعر از قیصر قفلی زده ام.. سعی میکنم با خواندنش خودم را قانع کنم که از مسیر لذت میبرم.. قسمت اول را که دوستش دارم اینجا مینویسم
موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
ساحل بهانه است، رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما، در خود چکیدن است
.
..
ذهنم درگیر این است که واقعا رفتن رسیدن است؟!.. حداقل این را میدانم که نرفتن نرسیدن است.. خودم را قانع میکنم که دارم از مسیر لذت میبرم.. خب گهگداری لذت هم میبرم وای گاهی مثل همین الان خسته میشوم. با خودم میگویم یعنی میتوانم؟! میتوانم ادامه دهم؟!..واقعا ساحل بهانه است و در این نقطه من به چیزی که میخواهم رسیده ام؟!... بنظرم میشود پاسخهایی مختلفی به این سوال داد ولی در این نقطه ایی که هستم راضی ام... دیشب تا ساعت 3 بیدار بودم تا توانستم برنامه ام را تمام کنم.... کنکور حقیقتا سخت است... تمام تابستان را از دست داده ام.. پاییز هم رو به اتمام است.. از اینکه پاییزم را از دست ندادم و تلاش کردم راضی ام.... حالا که فکرش را میکنم اگر قرار باشد امشب بمیرم بعنوان یک انسان که از خودش راضی است مرده... چون در حال حاضر هیچ کاری به جز فهمیدن و یاد گرفتن در من شوری ایجاد نمیکند ولی این یاد گرفتنی که در کنکور خواندن است آن یاد گرفتنی نیست در تو حل شود.. تورا وادار به فکر کند.. شب قبل خواب ذهنت را درگیر کند ( البته بعضی مطالب شب ذهنم درگیر میکند ولی گهگداری است)... این یاد گرفتن بیشتر در تو رسوب میکند حل نمیشود... خسته کننده است خواندن دینی دوازدهم خسته کننده است.... به دست آوردن پی هاچ چند محلولی که در هم حل میشوند خسته کننده است... ولی آدم باید گاهی کار های خسته کننده و کسالت بار را انجام دهد تا شاید بتواند به قدری لذت برسد...از همینش هم راضی ام به نظرم قیصر راست میگوید رفتن رسیدن است و ساحل صرفا بهانه است... برنامه ام مانده زیاد هم مانده... باید الان بروم مثلثات بخوانم بعدش هم پروتئین سازی... خوب است از این دو مبحث خوشم می آید ولی احتمالا امشب هم مجبورم تا دیر وقت بیدار بمانم... با یار همیشه یاورم چایی...
گاهی ذهنم آنقدر جلوتر ازخودم حرکت میکند. که خودم را به کلی فراموش میکنم.. درگیر خیالاتم میشوم..انگار در جنگلی از افکار، آمال و آرزو ها گم شده ام. هر طرف میروم. یکی اشان میخواهد نظر مرا به خودش جلب کند ولی بی تفاوت از کنارشان میگذرم. انگار اصلا وجود ندارد نادیده اشان میگیرم.خودم را از آن جنگل خیالی به دنیایی دیگر میبرم.. دنیایی که تمثیلی از دنیای واقعی ست.. دنیایی که تازه در کنار دنیای خیالاتم ساختمش.. دنیایی که فهمیدن و درک کردن در آن بالاترین ارزش را دارد..دنیایی که با آنکه خیالی است اما از واقعیت هم واقعی تر است.. وقتی سعی میکنم چیزی را از دنیای واقعی یاد بگیرم یا درک کنم ناخودآگاه وارد آن دنیا میشوم.. در طی فهمیدنش مثل یک کوه نورد از کوهی سنگلاخ بالا میروم وقتی بلاخره درکش میکنم.. قله ی آن کوه را فتح کرده ام. میتوانم به منظره اش نگاه کنم و لذت ببرم.. لذت ببرم از فهمیدنش.. لذت ببرم از درک کردنش
خیال پردازی ناسازگار ، یک اختلال یا بهتر است بگویم یک عادت مخرب که این روزها بیشتر درموردش صحبت میشود . در این رشته مطالب قصد ندارم این عادت مخرب را بر اساس داده های علمی مورد بررسی قرار دهم . تمام راهکار ها یا مطالبی که بیان میکنم صرفا از تجربه ی شخصی خودم منشا میگیرند . این موضوع را در نظر بگیرید شما نمیتوانید یکباره این عادت را ترک کنید حتی ممکن است اصلا نتوانید آن را ترک کنید ولی با به کار گیری روش مناسب میتوانید آن را به حداقل برسانید . بدانید که خیلی از ایده های ما از همین خیالات منشا میگیرند . شما نمیتوانید خیال پردازی را متوقف کنید . خیال پردازی یک عمل دفاعی برای ما انسان ها محسوب میشود . هرچه هم که نباشد میلیون ها سال طول کشیده تا مغز ما به تکامل برسد و ما بشویم انسان خردمند (homo sapiens) ..شما نمیتوانید مغزتان را متوقف کنید و بگویید لطفا متوقف شو من میخواهم درس بخوانم . این مغز قدرتمند تر از آنچه هست که شما تصور میکنید ولی مغز ما انسان ها کلا بدن ما سازگار پذیری بالایی دارد حتی سیستم قلبی عروقی ما توانایی سازگاری را دارد مثلا قلب یک یخ نورد به مراتب کار آمدی بالاتری نسبت به منو شما دارد . چرا ؟! چون آن را تمرین داده که در شرایط کمبود اکسیژن چگونه گلیمش را از آب بکشد. به همین خاطر قلب، حتی در شرایط عادی هم خوب کار میکند .وقتی قلب، سازگاری پیدا میکند دیگر مغز که جای خود دارد با تمرین درست میشود سراغ راهکار ها برویم
این تله ها برای هر شخصی میتواند متفاوت باشد. مثلا اگر شما خیالاتتان درمورد خواننده شدن است . تله ی ذهنی شما میتواند پیگیری خواننده های دیگر و سبک زندگی شان باشد . شما با اینکار به مغزتان اطلاعات میدهید تا دقیق تر خیال پردازی کند . دقیقا مثل آتشی که در آن هیزم میریزید و شعله ور تر میشود
.
.
آپدیت
آپدیت (17 آذر 402)
تا حد خوبی در استفاده از این روش نتیجه گرفتم.. با روش های مختلفی میشه انجامش داد.. من کش ها رو روشون عدد نوشتم و هر روز که به طور موثر از این روش استفاده میکنم یه کش رو میندازم تو یه جعبه الان کش شماره 7 هستم یجور انگیزه میشه برام..
7 ثبت زمان و مکان شروع خیالات روی کاغذ : کاری که جدیدا دارم انجام میدهم این است که هر روز کاغذی کنار دستم میگذارم و مینویسم فلان ساعت در فلان مکان من به شدت در خیالاتم درمورد فلان موضوع غرق شدم ..البته همان لحظه که وارد خیال میشوم یادم میرود که باید یادشت اش کنم. ولی مهم نیست ..زمان و مکان حدودی و بازه ی زمانی حدودی را مینویسم در کنارش یک کش در دستم دارم سعی میکنم کمی آن را بکشم و خودم را تنبیه کنم در کنارش دیدن زمان صرف شده برای موضوع به این بیهودگی خودش باعث تنبیه روانی میشود ... التبه این کش را جدیدا نادیده میگیرم ولی سعی دارم با صرف انرژی اراده ام قضیه ی نادیده گرفتن کش را برطرف کنم
اظطراب و استرس و ترس از آینده نه تنها باعث میشود لحظه ی حالت را از دست بدهی آینده ات هم به گند خواهد کشید.. در نهایت چیزی جز حسرت و افسوس برایت باقی نخواهد گذاشت. ذهنت را از آنچه میخواهد اتفاق بیفتد خالی کن.. از مسیر و لحظه ی حال لذت ببر حتی اگر قرار است لحظه حال برایت عذاب آور باشد همین حالا دردش را با تمام وجودت حس کن.. آینده به زودی خودش خواهد رسید هر وقت رسید آن وقت به نگرانی هایش بپرداز
برای خودم