روزگار دختری که می‌خواهد جراح شود

نوشته هایی از من برای من تا فراموش نشوند

روزگار دختری که می‌خواهد جراح شود

نوشته هایی از من برای من تا فراموش نشوند

سلام خوش آمدید

لذت فهمیدن

چهارشنبه, ۸ آذر ۱۴۰۲، ۰۳:۱۸ ب.ظ

گاهی ذهنم آنقدر جلوتر ازخودم حرکت می‌کند. که خودم را به کلی فراموش میکنم.. درگیر خیالاتم میشوم..انگار در جنگلی از افکار، آمال و آرزو ها گم شده ام. هر طرف میروم. یکی اشان می‌خواهد نظر مرا به خودش جلب کند ولی بی تفاوت از کنارشان می‌گذرم. انگار اصلا وجود ندارد نادیده اشان میگیرم.خودم را از آن جنگل خیالی به دنیایی دیگر میبرم.. دنیایی که تمثیلی از دنیای واقعی ست.. دنیایی که تازه در کنار دنیای خیالاتم ساختمش.. دنیایی که فهمیدن و درک کردن در آن بالاترین ارزش را دارد..دنیایی که با آنکه خیالی است اما از واقعیت هم واقعی تر است.. وقتی سعی میکنم چیزی را از دنیای واقعی یاد بگیرم یا درک کنم ناخودآگاه وارد آن دنیا میشوم.. در طی فهمیدنش مثل یک کوه نورد از کوهی سنگلاخ بالا میروم وقتی بلاخره درکش میکنم.. قله ی آن کوه را فتح کرده ام. میتوانم  به منظره اش نگاه کنم و لذت ببرم.. لذت ببرم از فهمیدنش.. لذت ببرم از درک کردنش

 

  • دختری که می‌خواهد جراح شود

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی